میله نردبان، چماق، دنده بشکه، چوب، شیارهای نازک چوب، لوله آب، شبیه لوله، ایجاد سوراخ کردن، شکستن، ریزش کردن، به شکل چوب دستی یا چماق و غیره درآوردن، با چماق زدن، کوبیدن، (موسیقی) روی خط حامل نوشتن، حامل، بند شعر
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
The side of the boat was staved in by the collision.
پهلوی قایق در اثر تصادم فرو شکسته شده بود.
He borrowed more money in order to stave off bankruptcy.
برای جلوگیری از ورشکستگی پول بیشتری قرض کرد.
طفره رفتن، به تأخیر انداختن، (تا مدتی) جلوگیری کردن
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «stave» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۴ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/stave