فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Baton

bæˈtɑːn / / bə- ˈbætɒn / / -tn

شکل جمع:

batons

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun countable

عصا، باتون یا چوب قانون، عصای افسران، عصا یا چوپ صاحب منصبان، چوبدستی پلیس

The policeman hit me on the head with his baton.

پاسبان با باتون توی سرم زد.

The reactionary police made a baton charge on the demonstrating crowd.

پلیس واپسگرا با باتوم به جمعیت تظاهرکننده حمله کرد.

noun countable

میزانه (که رهبر دسته ی موسیقی در دست می گیرد)، چوب میزانه

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار آی او اس فست دیکشنری

The conductor raised his baton.

رهبر ارکستر چوب میزانه را بلند کرد.

He could have been leading a parade, twirling the baton.

او می توانست یک رژه را رهبری کند و میزانه را بچرخاند.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد baton

  1. noun stick used for conducting or for protection
    Synonyms:
    rod staff club stick nightstick cudgel truncheon mace billy wand blackjack billy club

ارجاع به لغت baton

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «baton» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/baton

لغات نزدیک baton

پیشنهاد بهبود معانی