آیکن بنر

لیست کامل اصطلاحات انگلیسی با معنی و مثال

اصطلاحات انگلیسی با معنی و مثال

مشاهده
Fast Dictionary - فست دیکشنری
حالت روز
حالت خودکار
حالت شب
خرید اشتراک
  • ورود یا ثبت‌نام
  • دیکشنری
  • مترجم
  • نرم‌افزار‌ها
    نرم‌افزار اندروید مشاهده
    نرم‌افزار اندروید
    نرم‌افزار آی‌او‌اس مشاهده
    نرم‌افزار آی او اس
    افزونه‌ی کروم مشاهده
    افزونه‌ی کروم
  • وبلاگ
  • پشتیبانی
  • خرید اشتراک
  • لغات من
    • معنی و نمونه‌جمله‌ها
    • انگلیسی به انگلیسی
    • مترادف و متضاد
    • لغات هم‌خانواده
    • سوال‌های رایج
    • ارجاع
    آخرین به‌روزرسانی: ۱۲ شهریور ۱۴۰۴

    Stuck

    stʌk stʌk

    مصدر:

    stick

    معنی stuck | جمله با stuck

    گذشته‌ی ساده و شکل سوم فعل stick

    link-banner

    لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی کاربردی فوق متوسط

    مشاهده

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    فست دیکشنری در ایکس

    The key got stuck in the lock.

    کلید در قفل گیر کرد.

    The door stuck.

    در گیر کرد.

    پیشنهاد بهبود معانی

    انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد stuck

    1. adjective tight
      Synonyms:
      fastened fast cemented
    1. verb stay put (in a certain place)
      Synonyms:
      stayed placed put laid set
    1. verb to get money or something else from by deceitful trickery
      Synonyms:
      cheated defrauded swindled bilked taken gypped victimized gulled cozened diddled flimflammed mulcted rooked stung chiselled done trimmed
    1. adjective stranded
      Synonyms:
      lost grounded high-and-dry
    1. verb be a devoted follower or supporter
      Synonyms:
      adhered imposed inflicted saddled
    1. adjective perplexed
      Synonyms:
      puzzled baffled stumped stymied at-a-loss
      Antonyms:
      unstuck
    1. verb be a mystery or bewildering to
      Synonyms:
      puzzled baffled perplexed mystified bewildered confounded amazed dumbfounded stupefied vexed nonplussed stumped flummoxed posed beaten thrown gotten
    1. verb stick to firmly
      Synonyms:
      attached held adhered affixed fastened glued pasted bonded joined united clung bound cemented clasped remained abode inserted pushed projected thrust jutted penetrated pierced stabbed hugged impaled transfixed infixed cohered cloven stalled hesitated cheated puzzled disconcerted
      Antonyms:
      removed loosened unfastened displaced fallen
    1. verb put, fix, force, or implant
      Synonyms:
      run driven thrust plunged lodged deposited rammed stabbed pierced impaled sunk pricked
      Antonyms:
      refused disobeyed forgotten
    1. verb to become or cause to become stuck or lodged
      Synonyms:
      caught fixed lodged
    1. verb saddle with something disagreeable or disadvantageous
      Synonyms:
      stung

    لغات هم‌خانواده stuck

    noun
    sticker, stickiness
    adjective
    sticky, stuck, unstuck, nonstick
    verb - transitive
    stick

    سوال‌های رایج stuck

    معنی stuck به فارسی چی می‌شه؟

    کلمه‌ی stuck در زبان فارسی به «گیر کرده» یا «ناتوان از حرکت یا پیشرفت» ترجمه می‌شود.

    «Stuck» یک صفت در زبان انگلیسی است که به حالتی اشاره دارد که فرد یا شیء نمی‌تواند حرکت کند، پیشرفت داشته باشد یا از شرایط فعلی خارج شود. این واژه معمولاً برای توصیف وضعیت‌های فیزیکی و استعاری به کار می‌رود. برای مثال، جمله‌ی My car is stuck in the mud به معنای «ماشینم در گل گیر کرده است» است. در این کاربرد، «stuck» حالت عدم توانایی حرکت فیزیکی را نشان می‌دهد و بیانگر محدودیت و مشکل فوری است.

    در کاربرد استعاری، «stuck» می‌تواند به شرایط ذهنی، عاطفی یا حرفه‌ای نیز اشاره کند. به عنوان مثال، جمله‌ی I feel stuck in my job یعنی «احساس می‌کنم در شغلم گیر کرده‌ام». در اینجا، «stuck» نشان‌دهنده‌ی عدم پیشرفت، احساس محدودیت و بی‌حرکتی در مسیر زندگی یا شغل است و به نوعی نارضایتی یا مشکل حل‌نشده را منتقل می‌کند.

    از نظر روانشناسی و اجتماعی، استفاده از «stuck» می‌تواند نشانه‌ای از نیاز به تغییر، تصمیم‌گیری یا اقدام فعال باشد. افرادی که خود را «stuck» می‌بینند، معمولاً به دنبال راه‌حل‌هایی برای آزاد شدن از محدودیت‌ها، افزایش انگیزه و دستیابی به اهداف هستند. این واژه به خوبی حالت‌های توقف و سردرگمی را توصیف می‌کند و در مکالمات روزمره برای بیان مشکلات شخصی یا حرفه‌ای کاربرد دارد.

    از نظر زبان‌شناسی، «stuck» شکل گذشته یا صفت مشتق از فعل stick است که به معنای «چسبیدن یا گیر کردن» می‌باشد. این تحول معنایی باعث شده که واژه به شکل صفت کاربرد پیدا کند و به طور گسترده برای بیان گیر کردن، عدم توانایی حرکت یا پیشرفت مورد استفاده قرار گیرد.

    «stuck» عبارتی است که حالت محدودیت، گیر کردن و عدم توانایی حرکت یا پیشرفت را نشان می‌دهد. آشنایی با این واژه به زبان‌آموزان کمک می‌کند تا بتوانند در مکالمات روزمره، متون ادبی و شرایط استعاری، احساسات یا مشکلات مرتبط با محدودیت‌ها و توقف‌ها را به طور دقیق بیان کنند.

    ارجاع به لغت stuck

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «stuck» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۱ دی ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/stuck

    لغات نزدیک stuck

    • - stubby
    • - stucco
    • - stuck
    • - stuck in traffic
    • - stuck-up
    پیشنهاد بهبود معانی

    آخرین مطالب وبلاگ

    مشاهده‌ی همه
    لغات و اصطلاحات بدنسازی به انگلیسی

    لغات و اصطلاحات بدنسازی به انگلیسی

    واژه سال 2025 دیکشنری ها

    واژه سال 2025 دیکشنری ها

    لغات انگلیسی مربوط به کریسمس

    لغات انگلیسی مربوط به کریسمس

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    holland shades of something or someone Manichaean tumult motherhood turn down exponential extant extensible extensively gourmet exterritorial extreme weather extremely subterfuge محموله تحریم تحمیل متحمل یحتمل تحقق مهمل منقار نامگذاری مغیلان مقوا تقدم منقش نصیر منجوق
    بیش از ۷ میلیون کاربر در وب‌سایت و نرم‌افزارها نماد تجارت الکترونیکی دروازه پرداخت معتبر
    فست دیکشنری
    فست دیکشنری نرم‌افزار برتر اندروید به انتخاب کافه بازار فست دیکشنری برنده‌ی جایزه‌ی کاربرد‌پذیری فست دیکشنری منتخب بهترین نرم‌افزار و وب‌سایت در جشنواره‌ی وب و موبایل ایران

    فست دیکشنری
    دیکشنری مترجم AI دریافت نرم‌افزار اندروید دریافت نرم‌افزار iOS دریافت افزونه‌ی کروم خرید اشتراک تاریخچه‌ی لغت روز
    مترجم‌ها
    ترجمه انگلیسی به فارسی ترجمه آلمانی به فارسی ترجمه فرانسوی به فارسی ترجمه اسپانیایی به فارسی ترجمه ایتالیایی به فارسی ترجمه ترکی به فارسی ترجمه عربی به فارسی ترجمه روسی به فارسی
    ابزارها
    ابزار بهبود گرامر ابزار بازنویسی ابزار توسعه ابزار خلاصه کردن ابزار تغییر لحن ابزار تبدیل آدرس
    وبلاگ
    وبلاگ فست‌دیکشنری گرامر واژه‌های دسته‌بندی شده نکات کاربردی خبرهای فست دیکشنری افتخارات و جوایز
    قوانین و ارتباط با ما
    پشتیبانی درباره‌ی ما راهنما پیشنهاد افزودن لغت حریم خصوصی قوانین و مقررات
    فست دیکشنری در شبکه‌های اجتماعی
    فست دیکشنری در اینستاگرام
    فست دیکشنری در توییتر
    فست دیکشنری در تلگرام
    فست دیکشنری در یوتیوب
    فست دیکشنری در تیکتاک
    تمامی حقوق برای وب سایت و نرم افزار فست دیکشنری محفوظ است.
    © 2007 - 2026 Fast Dictionary - Fastdic All rights reserved.