مات، مبهوت، سردرگم، گیج، حیرتزده، متحیر، حیران، سرگشته
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
She was completely nonplussed when she heard the news.
هنگامی که خبر را شنید، کاملاً حیرتزده شد.
I was nonplussed by his unexpected reaction.
از واکنش غیرمنتظرهی او متحیر شدم.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «nonplussed» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۴ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/nonplussed