فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Abortion

əˈbɔːrʃn əˈbɔːʃn

شکل جمع:

abortions

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun C1

سقط جنین، بچه اندازی، سقط نوزاد نارس یا رشد نکرده، عدم تکامل

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری

to have an abortion

(عمداً) بچه انداختن

She has had two abortions and one miscarriage.

او دو بار کورتاژ کرده است و یک بار بچه‌اش افتاده است.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

the abortion of a cold

برطرف شدن سرماخوردگی در مراحل اولیه

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد abortion

  1. noun expulsion of fetus
    Synonyms:
    miscarriage termination aborticide feticide misbirth
  1. noun failure
    Synonyms:
    disappointment disaster fiasco misadventure premature delivery
    Antonyms:
    success continuation

ارجاع به لغت abortion

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «abortion» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/abortion

لغات نزدیک abortion

پیشنهاد بهبود معانی