Frizzle

ˈfrɪzl̩ ˈfrɪzl̩
آخرین به‌روزرسانی:

معنی

noun verb - transitive adverb
جلزوولز، غذا را سرخ کردن، جزجز کردن، فر زدن، فر

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار اندروید فست دیکشنری
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد frizzle

  1. verb curl tightly
    Synonyms:
    curl crimp kink frizz crisp fry sizzle crape

ارجاع به لغت frizzle

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «frizzle» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۴ فروردین ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/frizzle

لغات نزدیک frizzle

پیشنهاد بهبود معانی