فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Sizzle

ˈsɪzl ˈsɪzl

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun verb - intransitive

صدای هیس کردن، جلز ولز کردن، صدای سوختن کباب روی آتش

link-banner

لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی واژگان کاربردی سطح پیشرفته

مشاهده

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار اندروید فست دیکشنری

a dish of hot sizzling fat

یک ظرف پر از روغن داغ و جلز وولزی

The kebab started sizzling.

کباب شروع کرد به جز و وزکردن.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

The sun was beginning to sizzle the valley.

خورشید داشت شروع می‌کرد به داغ کردن دره.

The town sizzled with the news.

از آن خبر، شهر به تب و تاب درآمد.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد sizzle

  1. verb hiss, fry
    Synonyms:
    cook fry roast grill broil sear sputter fizzle crackle buzz spit whiz swish frizzle brown sibilate wheeze whisper

ارجاع به لغت sizzle

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «sizzle» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۸ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/sizzle

لغات نزدیک sizzle

پیشنهاد بهبود معانی