امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Fillet

ˈfɪlət / / -leɪ / / fɪˈleɪ ˈfɪlət / / -leɪ / / fɪˈleɪ ˈfɪlɪt
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله

noun verb - transitive
( filet =) سربند، پیشانی‌بند، گیس‌بند، قیطان، نوار، پشت مازو، آهن تنکه یا تسمه آهن، تذهیب‌کاری کردن، بالایه پرکردن، گچ‌بری، باریک ساختن، پشت‌مازو بریدن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری
- a fish fillet
- فیله‌ی ماهی
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد fillet

  1. verb Cut into filets
    Synonyms: filet
  2. noun A long narrow piece, as of material
    Synonyms: band, bandeau, filet, strip, chaplet, crown, fish, garland, headband, listel, meat, molding, ribbon, ridge, stripe, slice, fish fillet, snood, tape, wreath, fish filet
  3. noun A narrow headband or strip of ribbon worn as a headband
    Synonyms: taenia, tenia
  4. noun Fastener consisting of a narrow strip of welded metal used to join steel members
    Synonyms: stopping
  5. noun A bundle of sensory nerve fibers going to the thalamus
    Synonyms: lemniscus

ارجاع به لغت fillet

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «fillet» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۴ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/fillet

لغات نزدیک fillet

پیشنهاد بهبود معانی