آیکن بنر

زبان‌های آلمانی، فرانسوی، اسپانیایی، ایتالیایی، عربی و ترکی به مترجم هوش مصنوعی اضافه شد

زبان‌های دیگر به مترجم هوش مصنوعی اضافه شد

استفاده کن
آخرین به‌روزرسانی:

Fillet

ˈfɪlət / / -leɪ / / fɪˈleɪ ˈfɪlət / / -leɪ / / fɪˈleɪ ˈfɪlɪt

معنی fillet | جمله با fillet

noun verb - transitive

( filet =) سربند، پیشانی‌بند، گیس‌بند، قیطان، نوار، پشت مازو، آهن تنکه یا تسمه آهن، تذهیب‌کاری کردن، بالایه پرکردن، گچ‌بری، باریک ساختن، پشت‌مازو بریدن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام

a fish fillet

فیله‌ی ماهی

پیشنهاد بهبود معانی

انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد fillet

  1. verb cut into filets
    Synonyms:
  1. noun a long narrow piece, as of material
  1. noun a narrow headband or strip of ribbon worn as a headband
    Synonyms:
    tenia taenia
  1. noun fastener consisting of a narrow strip of welded metal used to join steel members
    Synonyms:
    stopping
  1. noun a bundle of sensory nerve fibers going to the thalamus
    Synonyms:

ارجاع به لغت fillet

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «fillet» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۱ مرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/fillet

لغات نزدیک fillet

پیشنهاد بهبود معانی