با خرید اشتراک یک‌ساله‌ی هوش مصنوعی، ۳ ماه اشتراک رایگان بگیر! از ۲۵ آبان تا ۲ آذر فرصت داری!

Summer

ˈsʌmər ˈsʌmə
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    summers

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun countable A1
تابستان

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

همگام سازی در فست دیکشنری
- a youth of sixteen summers
- یک جوان شانزده ساله
- He was still in the summer of his life.
- او هنوز در اوج زندگانی خود بود.
adjective
تابستانی
- summer planting
- صیفی‌کاری
- summer holidays
- تعطیلات تابستان
verb - intransitive
تابستان را به سر بردن، ییلاق کردن
- Lor tribes summer and winter in different places.
- ایلات لر تابستان و زمستان را در جاهای مختلف می‌گذرانند.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد summer

  1. noun hot season of the year
    Synonyms: daylight savings time, dog days, heat, midsummer, picnic days, riot time, summer solstice, summertide, summertime, sunny season, vacation
    Antonyms: winter

لغات هم‌خانواده summer

ارجاع به لغت summer

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «summer» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/summer

لغات نزدیک summer

پیشنهاد بهبود معانی