فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Winter

ˈwɪnt̬ər ˈwɪntə

شکل جمع:

winters

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun countable A1

زمستان، شتا

link-banner

لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی واژگان کاربردی سطح مقدماتی

مشاهده

last winter

زمستان گذشته

a long cold winter

زمستانی سرد و طولانی

نمونه‌جمله‌های بیشتر

a man of eighty winters

یک مرد هشتاد ساله

during winter months

طی ماه‌های زمستان

verb - transitive verb - intransitive

قشلاق کردن، زمستان را گذراندن، به گرمسیر رفتن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام

Some birds winter in the south.

برخی پرندگان در زمستان به جنوب می‌روند.

cows wintering on straw

گاوهایی که در زمستان کاه می‌خورند

adjective

زمستانی

winter coat

پالتو زمستانی

winter wheat

گندم شتوی

نمونه‌جمله‌های بیشتر

winter vacation

تعطیلات زمستانی

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد winter

  1. noun cold season of the year
    Synonyms:
    wintertime wintertide cold chill frost Jack Frost

Collocations

winter sleep

رجوع شود به: hybernation

winter sports

ورزش‌های زمستانی (مانند اسکی)

لغات هم‌خانواده winter

  • verb - transitive
    winter

ارجاع به لغت winter

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «winter» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۶ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/winter

لغات نزدیک winter

پیشنهاد بهبود معانی