فست‌دیکشنری ۱۷ ساله شد! 🎉

Winter

ˈwɪnt̬ər ˈwɪntə
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    winters

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

  • noun countable A1
    زمستان، شتا
    • - last winter
    • - زمستان گذشته
    • - a long cold winter
    • - زمستانی سرد و طولانی
    • - a man of eighty winters
    • - یک مرد هشتاد ساله
    • - during winter months
    • - طی ماه‌های زمستان
  • verb - transitive verb - intransitive
    قشلاق کردن، زمستان را گذراندن، به گرمسیر رفتن
    • - Some birds winter in the south.
    • - برخی پرندگان در زمستان به جنوب می‌روند.
    • - cows wintering on straw
    • - گاوهایی که در زمستان کاه می‌خورند
  • adjective
    زمستانی
    • - winter coat
    • - پالتو زمستانی
    • - winter wheat
    • - گندم شتوی
    • - winter vacation
    • - تعطیلات زمستانی
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد winter

  1. noun cold season of the year
    Synonyms: chill, cold, frost, Jack Frost, wintertide, wintertime

Collocations

لغات هم‌خانواده winter

ارجاع به لغت winter

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «winter» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۹ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/winter

لغات نزدیک winter

پیشنهاد بهبود معانی