با خرید اشتراک یک‌ساله‌ی هوش مصنوعی، ۳ ماه اشتراک رایگان بگیر! از ۲۵ آبان تا ۲ آذر فرصت داری!

Winter

ˈwɪnt̬ər ˈwɪntə
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    winters

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun countable A1
زمستان، شتا

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار آی او اس فست دیکشنری
- last winter
- زمستان گذشته
- a long cold winter
- زمستانی سرد و طولانی
- a man of eighty winters
- یک مرد هشتاد ساله
- during winter months
- طی ماه‌های زمستان
verb - transitive verb - intransitive
قشلاق کردن، زمستان را گذراندن، به گرمسیر رفتن
- Some birds winter in the south.
- برخی پرندگان در زمستان به جنوب می‌روند.
- cows wintering on straw
- گاوهایی که در زمستان کاه می‌خورند
adjective
زمستانی
- winter coat
- پالتو زمستانی
- winter wheat
- گندم شتوی
- winter vacation
- تعطیلات زمستانی
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد winter

  1. noun cold season of the year
    Synonyms: chill, cold, frost, Jack Frost, wintertide, wintertime

Collocations

لغات هم‌خانواده winter

ارجاع به لغت winter

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «winter» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/winter

لغات نزدیک winter

پیشنهاد بهبود معانی