آخرین به‌روزرسانی:

Etch

etʃ etʃ

گذشته‌ی ساده:

etched

شکل سوم:

etched

سوم‌شخص مفرد:

etches

وجه وصفی حال:

etching

معنی و نمونه‌جمله‌ها

verb - transitive

سیاه‌قلم کردن، قلم زدن، حکاکی کردن، نقش انداختن (به‌وسیله‌ی تیزاب یا اسید)

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در ایکس

My mother's face is forever etched in my mind.

چهره‌ی مادرم برای همیشه در ذهنم نقش بسته است.

They etched the date of the wedding onto the glass frame.

آن‌ها تاریخ عروسی را روی قاب شیشه‌ای قلم زدند.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

Dorothy has a collection of etched glass.

دوروتی دارای مجموعه‌ای از ظروف شیشه‌ای منقوش است.

The most sharply etched character in the story

شخصیت داستان که از همه واضح‌تر تصویر شده است

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد etch

  1. verb carve
    Synonyms:
    cut engrave reduce execute describe define portray represent depict picture outline delineate impress stamp imprint inscribe grave incise compose set forth ingrain erode eat into furrow corrode

ارجاع به لغت etch

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «etch» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳ خرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/etch

لغات نزدیک etch

پیشنهاد بهبود معانی