گذشتهی ساده:
engravedشکل سوم:
engravedسومشخص مفرد:
engravesوجه وصفی حال:
engravingقلم زدن، کندهکاری کردن در، حکاکی کردن، گرآورکردن، نقش کردن، منقوش کردن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
His name was engraved on the tombstone.
نام او بر سنگ گور حک شده بود.
That event is engraved in my memory.
آن رویداد بر خاطرم نقش بسته است.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «engrave» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/engrave