فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Biting

ˈbaɪtɪŋ ˈbaɪtɪŋ

گذشته‌ی ساده:

bit

شکل سوم:

bitten

سوم‌شخص مفرد:

bites

صفت تفضیلی:

more biting

صفت عالی:

most biting

معنی و نمونه‌جمله‌ها

گزنده، زننده، تند، تیز، (مجازاً) طعنه‌آمیز

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

همگام سازی در فست دیکشنری

the biting edge of a sword

تیغه‌ی تیز شمشیر

biting cold

سرمای پرسوز

نمونه‌جمله‌های بیشتر

biting words

سخنان نیش‌دار

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد biting

  1. adjective piercing, sharp
    Synonyms:
    sharp bitter cold cutting harsh penetrating crisp freezing nipping raw bleak blighting
    Antonyms:
    mild calm bland
  1. adjective sarcastic
    Synonyms:
    bitter sharp cutting stinging severe caustic acerbic scathing trenchant acrimonious incisive mordant withering
    Antonyms:
    kind nice sweet

ارجاع به لغت biting

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «biting» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۱ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/biting

لغات نزدیک biting

پیشنهاد بهبود معانی