فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Disciplinary

ˈdɪsəpləneri ˈdɪsəplɪnəri / / ˌdɪsəˈplɪ-

صفت تفضیلی:

more disciplinary

صفت عالی:

most disciplinary

معنی و نمونه‌جمله‌ها

اهل انضباط، نظم دهنده، انضباطی، انتظامی، تادیبی، وابسته به تربیت

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

همگام سازی در فست دیکشنری

Disciplinary problems were not uncommon in our school.

مسایل انضباطی در مدرسه‌ی ما نادر نبود.

disciplinary action against those who have taken bribes

اقدام کیفری در مورد آن‌هایی که رشوه گرفته‌اند

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد disciplinary

  1. adjective inflicting or aiming to inflict punishment
    Synonyms:
    punishing punitive corrective disciplinal punitory ordered technicological

لغات هم‌خانواده disciplinary

ارجاع به لغت disciplinary

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «disciplinary» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/disciplinary

لغات نزدیک disciplinary

پیشنهاد بهبود معانی