دسته، مشت، بقچه کوچک (از کاهو علوفه)، حلقه، بسته، بقچهبندی، جاروی کوچک، گردگیر، تمیز کردن، جاروی کردن، (کاغذ و غیره را) بهصورت حلقه درآوردن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
a wisp of straw
یک مشت کاه
a wisp of smoke
یک باریکه از دود
a wisp of an old lady
پیرزنی همچون پر کاه
a wisp of a smile
لبخند خفیف
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «wisp» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/wisp