با خرید اشتراک یک‌ساله‌ی هوش مصنوعی، ۳ ماه اشتراک رایگان بگیر! از ۲۵ آبان تا ۲ آذر فرصت داری!

Haze

heɪz heɪz
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    hazes

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun verb - transitive adverb
مه کم، بخار، ناصافی یا تیرگی هوا، ابهام، گرفته بودن، مغموم بودن، روشن نبودن مه، موضوعی (برای شخص)، متوحش کردن، زدن، به‌ستوه آوردن، سرزنش کردن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری
- A morning haze had blurred the distant homes.
- مه بامدادی، خانه‌های دور دست را مبهم کرده بود.
- in a haze of disbelief
- با گیجی ناشی از ناباوری
- In summertime, the mountains of Kashan haze with heat.
- در تابستان کوه‌های کاشان در اثر حرارت دمه می‌گیرند.
- Her eyes hazed over when she saw the tomb.
- وقتی که قبر را دید چشمانش اشک‌آلود و گرفته شد.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد haze

  1. noun cloudy air
    Synonyms: brume, cloud, dimness, film, fog, fumes, ground clouds, haziness, indistinctness, miasma, mist, murk, obscurity, smog, smokiness, smother, soup, steam, vapor
    Antonyms: clarity, clearness

ارجاع به لغت haze

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «haze» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/haze

لغات نزدیک haze

پیشنهاد بهبود معانی