گذشتهی ساده:
hazedشکل سوم:
hazedسومشخص مفرد:
hazesوجه وصفی حال:
hazingشکل جمع:
hazesمه، بخار، دود، غبار، هالهی گرما، دمه
A morning haze had blurred the distant homes.
مه بامدادی، خانههای دور دست را مبهم کرده بود.
There was a faint haze in the air from the nearby fires.
در هوا دود کمی از آتشسوزیهای اطراف دیده میشد.
In summertime, the mountains of Kashan haze with heat.
در تابستان کوههای کاشان در اثر حرارت دمه میگیرند.
گیجی، ابهام، سردرگمی
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
He answered the questions in a haze, barely aware of what he was saying.
با سردرگمی به سؤالات پاسخ داد و تقریباً نمیدانست چه میگوید.
He spent the day in a haze after staying up all night.
بعداز شببیداری، تمام روز را در حالت گیجی گذراند.
in a haze of disbelief
با گیجی ناشی از ناباوری
انگلیسی آمریکایی اذیت کردن، دست انداختن، سربهسر کسی گذاشتن (معمولاً اذیت کردن شخص تازهوارد)
They hazed the new guy by making him do ridiculous tasks.
با مجبور کردن تازهوارد به انجام کارهای مسخره، او را اذیت کردند.
The senior students hazed the freshmen with embarrassing dares.
دانشجویان سالبالا، تازهواردها را با چالشهای خجالتآور دست انداختند.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «haze» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۱ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/haze