بهموقع، سر وقت
We arrived at 5:20 on the button
ساعت ۵:۲۰ بهموقع رسیدیم.
He said he'd meet us at 10:00 on the button.
او گفت که سر وقت، ساعت ۱۰ با ما ملاقات خواهد کرد.
کاملاً درست، مطابق انتظار
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
The program is right on the button every time.
برنامه هر بار مطابق انتظار است.
The weather forecast was right on the button.
پیشبینی آبوهوا کاملاً درست بود.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «on the button» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/on-the-button