فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

On The Button

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

idiom

به‌موقع، سر وقت

We arrived at 5:20 on the button

ساعت ۵:۲۰ به‌موقع رسیدیم.

He said he'd meet us at 10:00 on the button.

او گفت که سر وقت، ساعت ۱۰ با ما ملاقات خواهد کرد.

idiom

کاملاً درست، مطابق انتظار

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

خرید اشتراک فست دیکشنری

The program is right on the button every time.

برنامه هر بار مطابق انتظار است.

The weather forecast was right on the button.

پیش‌بینی آب‌وهوا کاملاً درست بود.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد on the button

  1. adverb exactly
    Synonyms:
    correct on the nose on the money on target

ارجاع به لغت on the button

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «on the button» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/on-the-button

لغات نزدیک on the button

پیشنهاد بهبود معانی