فست‌دیکشنری ۱۷ ساله شد! 🎉

On The Button

آخرین به‌روزرسانی:

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

  • idiom
    به‌موقع، سر وقت
    • - We arrived at 5:20 on the button
    • - ساعت ۵:۲۰ به‌موقع رسیدیم.
    • - He said he'd meet us at 10:00 on the button.
    • - او گفت که سر وقت، ساعت ۱۰ با ما ملاقات خواهد کرد.
  • idiom
    کاملاً درست، مطابق انتظار
    • - The program is right on the button every time.
    • - برنامه هر بار مطابق انتظار است.
    • - The weather forecast was right on the button.
    • - پیش‌بینی آب‌وهوا کاملاً درست بود.
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد on the button

  1. adverb exactly
    Synonyms: correct, exact, on target, on the money, on the nose

ارجاع به لغت on the button

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «on the button» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۰ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/on-the-button

لغات نزدیک on the button

پیشنهاد بهبود معانی