فست‌دیکشنری ۱۷ ساله شد! 🎉

Courtship

ˈkɔːrtʃɪp ˈkɔːt-ʃɪp
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    courtships

معنی و نمونه‌جمله

  • noun
    اظهار عشق، معاشقه
    • - Their courtship lasted six months and ended in marriage.
    • - دوران نامزدی آن‌ها شش ماه طول کشید و منجر به ازدواجشان شد.
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد courtship

  1. noun dating, romance
    Synonyms: courting, engagement, keeping company, love, lovemaking, pursuit, suit, wooing

ارجاع به لغت courtship

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «courtship» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۰ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/courtship

لغات نزدیک courtship

پیشنهاد بهبود معانی