شکل جمع:
distractionsحواسپرتی
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی واژگان کاربردی سطح پیشرفته
His constant nagging is driving me to distraction.
نق زدن مداومش مرا به حواسپرتی سوق میدهد.
The students whispered among themselves, agreeing that her lessons bore them to distraction.
شاگردان بین خود زمزمه کردند و قبول داشتند که درسهای او حواسشان را پرت میکند.
عامل حواسپرتی (چیزی که شخص را از توجه به چیز دیگری باز میدارد)
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
To escape the city's distractions, he went to the country.
برای فرار از عوامل حواسپرتی در شهر به روستا رفت.
Finding inner peace often means learning to ignore external distractions.
یافتن آرامش درونی اغلب به معنای یادگیری نادیده گرفتن عوامل حواسپرتی بیرونی است.
سرگرمی، مشغولیت (فعالیتی که حواس را به چیز دیگری معطوف میکند و به قصد لذت انجام میشود)
The need for relaxation and distraction should not be forgotten.
نیاز به استراحت و سرگرمی را نباید فراموش کرد.
Reading a book is my favorite distraction when I need to unwind.
زمانی که نیاز به استراحت دارم، خواندن کتاب مشغولیت محبوبم است.
دیوانهکردن، از خود بیخود کردن
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «distraction» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/distraction