شکل جمع:
abstractionsانتزاع، تجرید، آهنجش، امر انتزاعی
The poet's words were filled with abstraction.
کلام شاعر مملو از انتزاع بود.
The philosopher argued that reality is merely an abstraction.
فیلسوف استدلال کرد که واقعیت صرفاً امری انتزاعی است.
برداشت
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
The government has implemented strict regulations on the abstraction of water to ensure the sustainability of the river ecosystem.
حکومت برای تضمین پایداری اکوسیستم رودخانه، مقررات سختگیرانهای را در مورد برداشت آب اجرا کرده است.
The company's abstraction of water from the lake has been met with criticism from environmental organizations.
برداشت آب این شرکت از دریاچه با انتقاد سازمانهای محیطزیستی مواجه شده است.
حواسپرتی، پریشانحواسی
The professor's lecture was so boring that it led to abstraction among the students.
سخنرانی استاد بهقدری خستهکننده بود که منجر به حواسپرتی در بین دانشجویان شد.
She was lost in abstraction, completely unaware of her surroundings.
او در پریشانحواسی غرق شده بود، کاملاً از اطراف خود بیخبر بود.
دزدی، عمل دزدیدن
the abstraction of money from the company's account
دزدیدن پول از حساب شرکت
The police were called to investigate the abstraction of valuable artwork from the museum.
پلیس برای بررسی دزدی آثار هنری ارزشمند از موزه فراخوانده شد.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «abstraction» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/abstraction