با خرید اشتراک یک‌ساله‌ی هوش مصنوعی، ۳ ماه اشتراک رایگان بگیر! از ۲۵ آبان تا ۲ آذر فرصت داری!

Shark

ʃɑːrk ʃɑːk
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    sharks

معنی

noun adverb countable
جانورشناسی سگ دریایی، کوسه ماهی، متقلب، گوش‌بری، گوش‌بری کردن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد shark

  1. noun A con artist
    Synonyms: cheat, swindler, (colloq.) sharper, expert, fish, fraud, make, mako, maneater, flimflam artist, predator, trickery, trickster, usurer

ارجاع به لغت shark

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «shark» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/shark

لغات نزدیک shark

پیشنهاد بهبود معانی