با خرید اشتراک حرفه‌ای، می‌توانید پوشه‌ها و لغات ذخیره شده در بخش لغات من را در دیگر دستگاه‌های خود همگام‌سازی کنید

Gravity

ˈɡrævəti ˈɡrævəti
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    gravities

معنی و نمونه‌جمله‌ها

  • noun uncountable C1
    سنگینی، ثقل، جاذبه زمین، درجه کشش، وقار، اهمیت، شدت، جدیت، دشواری وضع
    • - the force of gravity
    • - نیروی گرانش، قوه‌ی جاذبه
    • - the gravity of his manners
    • - متانت رفتار او
    • - the gravity of the situation
    • - وخامت وضعیت
    • - the gravity of Saddam's threats
    • - جدی بودن تهدیدات صدام
    • - specific gravity
    • - وزن مخصوص، چگالی
    • - center of gravity
    • - مرکز ثقل، گرانیگاه
    مشاهده نمونه‌جمله بیشتر
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد gravity

  1. noun force of attraction
    Synonyms: force, heaviness, pressure, weight
    Antonyms: weightedness
  2. noun seriousness, importance
    Synonyms: acuteness, concern, consequence, exigency, hazardousness, momentousness, perilousness, severity, significance, solemnity, urgency, weightiness
    Antonyms: frivolity, inconsequentiality, levity, silliness, unimportance

ارجاع به لغت gravity

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «gravity» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۰ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/gravity

لغات نزدیک gravity

پیشنهاد بهبود معانی