با خرید اشتراک یک‌ساله‌ی هوش مصنوعی، ۳ ماه اشتراک رایگان بگیر! از ۲۵ آبان تا ۲ آذر فرصت داری!

Unconditional

ˌʌnkənˈdɪʃnəl ˌʌnkənˈdɪʃnəl
آخرین به‌روزرسانی:

معنی‌ها و نمونه‌جمله

adjective C2
غیرشرطی، بی‌شرط

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار اندروید فست دیکشنری
adjective
قطعی، مطلق، بی‌قیدوشرط، بدون شرط
- The Allies demanded Germany's unconditional surrender.
- متفقین خواهان تسلیم بی‌قید و شرط آلمان شدند.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد unconditional

  1. adjective absolute, total
    Synonyms: actual, all out, assured, categorical, certain, clear, complete, decisive, definite, determinate, downright, entire, explicit, final, flat out, full, genuine, indubitable, no catch, no fine print, no holds barred, no ifs ands or buts, no kicker, no strings, open, out-and-out, outright, plenary, positive, straight out, thorough, thoroughgoing, unconstrained, unequivocal, unlimited, unmistakable, unmitigated, unqualified, unquestionable, unreserved, unrestricted, utter, whole, wide
    Antonyms: conditional, incomplete, limited, qualified, unfinished

ارجاع به لغت unconditional

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «unconditional» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۶ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/unconditional

لغات نزدیک unconditional

پیشنهاد بهبود معانی