امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Alignment

əˈlaɪnmənt əˈlaɪnmənt
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun uncountable C1
هم‌ترازی، میزان، توازن، تنظیم، هم‌صف بودن، هم‌راستایی، هم‌محوری، صف‌بندی، همکاری، پیوند، اتحاد

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

همگام سازی در فست دیکشنری
- The steering wheel is out of alignment.
- فرمان ماشین میزان نیست.
- a new alignment of European nations
- اتحاد نوین ملت‌های اروپایی
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد alignment

  1. noun lining up
    Synonyms: adjustment, arrangement, calibration, order, positioning, sequence, sighting

ارجاع به لغت alignment

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «alignment» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۶ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/alignment

لغات نزدیک alignment

پیشنهاد بهبود معانی