Positioning

American: pəˈzɪʃnɪŋ British: pəˈzɪʃnɪŋ
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    positioned
  • شکل سوم:

    positioned
  • سوم‌شخص مفرد:

    positions
  • شکل جمع:

    positionings

معنی

موقع‌یابی، تثبیت موقعیت

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

هوش مصنوعی فست دیکشنری
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد positioning

  1. verb To put in or assign to a certain position or location
    Synonyms: placing, setting, locating, spotting, siting, posing, stationing, laying, standing, siding, seating, ranking, posturing, posting, putting, pointing, conditioning, classing, angling, installing
    Antonyms: losing, displacing
  2. noun The act of putting something in a certain place
    Synonyms: placement, location, locating, position, emplacement
  3. adjective Causing to fall into line or into position
    Synonyms: aligning

ارجاع به لغت positioning

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «positioning» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/positioning

لغات نزدیک positioning

پیشنهاد بهبود معانی