به علت به‌روزرسانی سرورها، ممکن است برخی از بخش‌های وب‌سایت و نرم‌افزارهای فست دیکشنری در دسترس نباشند.
فست‌دیکشنری ۱۷ ساله شد! 🎉

Monopoly

məˈnɑːpli məˈnɒpli
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    monopolies

معنی و نمونه‌جمله‌ها

  • noun countable C2
    اقتصاد انحصار، امتیاز انحصاری، کالای انحصاری
    • - the government's monopoly of cigarette production
    • - انحصار دخانیات توسط دولت
    • - He thinks he has a monopoly on intelligence.
    • - او فکر می کند که فقط خودش باهوش است.
    • - A university education should not be a monopoly of any particular social class.
    • - آموزش دانشگاهی نباید در انحصار طبقه‌ی اجتماعی به‌خصوصی باشد.
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد monopoly

  1. noun something held, owned exclusively
    Synonyms: cartel, consortium, copyright, corner, holding, oligopoly, ownership, patent, pool, possessorship, proprietorship, syndicate, trust
    Antonyms: distribution, joint-ownership, scattering, sharing

ارجاع به لغت monopoly

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «monopoly» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۹ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/monopoly

لغات نزدیک monopoly

پیشنهاد بهبود معانی