فست‌دیکشنری ۱۷ ساله شد! 🎉

Fraternity

frəˈtɜrːnət̬i frəˈtɜːnəti
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    fraternities

معنی و نمونه‌جمله‌ها

  • برادری، اخوت، انجمن اخوت، صنف، اتحادیه
    • - liberty, equality and fraternity
    • - آزادی، برابری و برادری
    • - the medical fraternity
    • - جماعت پزشک‌ها
    • - He is a member of our fraternity.
    • - او عضو انجمن ما است.
    • - two of my fraternity brothers
    • - دو نفر از اعضای انجمن ما
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد fraternity

  1. noun brotherhood
    Synonyms: affiliation, camaraderie, club, fellowship, frat, guild, house, kinship, order, sisterhood, society, sorority
    Antonyms: sisterhood, sorority

ارجاع به لغت fraternity

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «fraternity» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۸ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/fraternity

لغات نزدیک fraternity

پیشنهاد بهبود معانی