فست‌دیکشنری ۱۷ ساله شد! 🎉

Disentanglement

ˌdɪsɪnˈtæŋɡlmənt ˌdɪsɪnˈtæŋɡlmənt
آخرین به‌روزرسانی:

معنی

  • noun
    از بند آزاد کردن، از اسارت درآوردن
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد disentanglement

  1. noun The act of releasing from a snarled or tangled condition
    Synonyms: unsnarling, untangling, avulsion, extrication, evulsion, exsection

ارجاع به لغت disentanglement

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «disentanglement» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۰ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/disentanglement

لغات نزدیک disentanglement

پیشنهاد بهبود معانی