Prorate

proʊˈreɪt prəʊˈreɪt
آخرین به‌روزرسانی:

معنی

adverb
به نسبت تقسیم کردن، سرشکن کردن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار اندروید فست دیکشنری
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد prorate

  1. verb To allot
    Synonyms: allot, apportion, assess, distribute, divide, portion
  2. noun
    Synonyms: allocate, divide, allot

ارجاع به لغت prorate

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «prorate» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/prorate

لغات نزدیک prorate

پیشنهاد بهبود معانی