Stated

American: ˈsteɪtəd British: ˈsteɪtɪd
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • سوم‌شخص مفرد:

    states
  • وجه وصفی حال:

    stating

معنی و نمونه‌جمله

adjective B2
تعیین‌شده، معین، مقرر، قید‌شده، اعلام‌شده

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

همگام سازی در فست دیکشنری
- be there at the stated time
- در وقت مقرر در آنجا حضور یابید
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد stated

  1. adjective Declared as fact; explicitly stated
    Synonyms: established, fixed, regular, declared, aforesaid
  2. verb Indicate through a symbol, formula, etc.
    Synonyms: said, declared, alleged, expressed, maintained, held, asserted, contended, claimed, avowed, affirmed, avouched, averred, argued, pronounced
  3. verb To declare by way of a systematic statement
    Synonyms: enunciated, enounced
  4. verb To utter publicly
    Synonyms: ventilated, vented, put, expressed, aired
  5. verb Express in words
    Synonyms: told, said, posited, voiced, vocalized, verbalized, vented, uttered, talked, expressed, declared, conveyed, communicated, submitted, articulated
    Antonyms: questioned, asked

ارجاع به لغت stated

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «stated» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/stated

لغات نزدیک stated

پیشنهاد بهبود معانی