Wordless

    ˈwɜrːdləs ˈwɜːdləs
    آخرین به‌روزرسانی:

    معنی

    adjective
    غیرقابل بیان با لغات، خاموش، بی‌حرف

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    جای تبلیغ شما در فست دیکشنری
    پیشنهاد بهبود معانی

    مترادف و متضاد wordless

    1. adjective not voiced or expressed
      Synonyms:
      unspoken unsaid unexpressed silent unuttered unvoiced mute tacit undeclared tongueless
    1. adjective conveyed indirectly without words or speech
      Synonyms:
      implied understood implicit unspoken unsaid tacit inferred unuttered
    1. adjective temporarily unable or unwilling to speak, as from shock or fear
      Synonyms:
      silent speechless mute voiceless dumb mum inarticulate

    لغات هم‌خانواده wordless

    • verb - transitive
      word

    ارجاع به لغت wordless

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «wordless» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۴ فروردین ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/wordless

    لغات نزدیک wordless

    پیشنهاد بهبود معانی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    دژرهی دکتردرحقوق دگردیسگر دگرسان پذیری دگرسان گرای دگرسوی کردن دگرش ناپذیر دگرشگر دگرش واکه دگرگونی ناپذیر دگرگونی گشتاور دیدگر سوی دیردرمان دیرپای دیرگزین دیرگشا دیریاز دیسدار شدن دیسلکسی دیسک ران دیماساندن دیوار بازدار دیوان کشور دیوانه و خنده آور دیوسیرتانه دیکسیونرنگار دیکلرر دیگرآنکه