Mum

mʌm mʌm mʌm
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    mums

معنی‌ها و نمونه‌جمله

adjective A1
خاموشی، سکوت

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری
- We asked him questions, but he was completely mum.
- از او چند پرسش کردیم؛ ولی او کاملاً خاموش بود.
noun
شخص خاموش
noun
مادر
verb - intransitive
ساکت بودن
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد mum

  1. adjective silent
    Synonyms: bashful, buttoned up, clammed up, closemouthed, hushed, mute, muted, nonvocal, not forthcoming, not talkative, quiet, reserved, secretive, shy, soundless, speechless, still, tight-lipped, tongue-tied, uncommunicative, unsociable, unspeaking, voiceless, wordless, zipped

Idioms

  • mum's the word

    دم فرو خواهم بست (یا ببند)، سکوت کامل

ارجاع به لغت mum

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «mum» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/mum

لغات نزدیک mum

پیشنهاد بهبود معانی