گذشتهی ساده:
tore apartشکل سوم:
torn apartسومشخص مفرد:
tears apartوجه وصفی حال:
tearing apartتکهتکه کردن، پاره کردن، شرحهشرحه کردن، تکهوپاره کردن، ریزریز کردن
She was so angry that she wanted to tear apart the letter.
آنقدر عصبانی بود که میخواست نامه را پاره کند.
The dog began to tear apart the cardboard box in excitement.
سگ از شدت هیجان شروع به تکهتکه کردن جعبهی مقوایی کرد.
از هم پاشیدن، پراکنده شدن، متفرق شدن، متلاشی شدن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
The scandal threatened to tear apart the once-united political party.
این رسوایی حزب سیاسی را که زمانی متحد شده بود، از هم پاشاند.
Internal disputes started to tear apart the organization, causing factions to emerge.
اختلافات داخلی سازمان را متلاشی کرد و باعث پیدایش جناحها شد.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «tear apart» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/tear-apart