Resounding

rɪˈzaʊndɪŋ rɪˈzaʊndɪŋ
آخرین به‌روزرسانی:

معنی‌ها و نمونه‌جمله

adjective
پرپژواک، پرخنید، پرطنین

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام
adjective
خنیدگر، پژواک‌انگیز
adjective
جانانه، چشمگیر
- a resounding defeat
- شکست جانانه
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد resounding

  1. adjective Having or producing a full, deep, or rich sound
    Synonyms: ringing, resonant, reverberating, mellow, orotund, plangent, thunderous, rotund, round, resonating, booming, sonorous, vibrant, reverberative
  2. adjective Expressed or performed with emphasis
    Synonyms: emphatic, forceful
  3. verb Ring or echo with sound
    Synonyms: reverberating, ringing, echoing, vibrating, noising, repeating, praising, reflecting, pealing, extolling, rebounding, celebrating
  4. verb To make a loud, prolonged, or reverberating sound:
    Synonyms: echoing

ارجاع به لغت resounding

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «resounding» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/resounding

لغات نزدیک resounding

پیشنهاد بهبود معانی