آخرین به‌روزرسانی:

Insinuation

ɪnˌsɪnjuˈeɪʃn ɪnˌsɪnjuˈeɪʃn

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun

تاب، پیچ، موج، اشاره، رخنه‌یابی، خود جاکنی، نفوذ، دخول تدریجی، دخول غیرمستقیم

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری

his insinuations about my monthly income

کنایه‌های او درباره‌ی درآمد ماهیانه‌ی من

I hate her insinuations.

از گوشه‌زنی‌های او بیزارم.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد insinuation

  1. noun implication
    Synonyms:
    suggestion hint innuendo veiled remark

ارجاع به لغت insinuation

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «insinuation» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۲ خرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/insinuation

لغات نزدیک insinuation

پیشنهاد بهبود معانی