امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Insinuating

ˌɪnˈsɪnjueɪtɪŋ ɪnˈsɪnjʊeɪtɪŋ
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    insinuated
  • شکل سوم:

    insinuated
  • سوم‌شخص مفرد:

    insinuates

معنی

adjective
زیرک، حیله‌گر، موذی، ریشخند‌کننده

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار آی او اس فست دیکشنری
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد insinuating

  1. adjective Provoking a change of outlook and especially gradual doubt and suspicion
    Synonyms:
    insinuative insinuatory suggestive
  1. adjective Purposefully contrived to gain favor
    Synonyms:
    ingratiating ingratiatory saccharine sugary
  1. verb To introduce slowly or artfully
    Synonyms:
    maneuvering worming infiltrating working injecting winding edging infusing
    Antonyms:
    dashing pushing
  1. verb Give to understand
    Synonyms:
    intimating suggesting implying adumbrating penetrating hinting introducing inserting infusing indicating implanting
    Antonyms:
    withholding hiding concealing
  1. verb To express or otherwise convey (a thought, for example) in an indirect or insidious way.
    Synonyms:
    suggesting

ارجاع به لغت insinuating

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «insinuating» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۴ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/insinuating

لغات نزدیک insinuating

پیشنهاد بهبود معانی