با خرید اشتراک حرفه‌ای، می‌توانید پوشه‌ها و لغات ذخیره شده در بخش لغات من را در دیگر دستگاه‌های خود همگام‌سازی کنید

Pie

paɪ paɪ paɪ
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    pies

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

  • noun countable B1
    کلوچه، کلوچه میوه‌دار، پای
    • - Jahangir likes apple pie.
    • - جهانگیر پای سیب دوست دارد.
  • noun countable
    کلوچه گوشت پیچ، پای، طاس کباب
    • - meat pie
    • - پای گوشت‌دار
    • - In London we had kidney pie.
    • - در لندن پای قلوه خوردیم.
  • noun countable
    کلاغ زنگی، کلاغ جاره، جانور ابلق
  • noun countable
    آدم ناقلا
  • noun countable
    کار، امر، مطلب، قضیه، رویداد
    • - She wanted her finger in every political pie.
    • - او می‌خواست در هر کار سیاسی دخالت داشته باشد.
  • noun countable
    مبلغ کل که باید به صورت سهم تقسیم شود
    • - Teachers did not get their share of the economic pie.
    • - معلم‌ها از رونق اقتصادی سهمی نبردند.
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد pie

  1. noun A prehistoric unrecorded language that was the ancestor of all Indo-European languages
    Synonyms: not difficult, simple, blackbird, cobbler, proto-indo-european, uncomplicated, dessert, pastry, a snap, tart, turnover

Idioms

  • as easy as pie

    (عامیانه) بسیار آسان، مثل آب خوردن

  • pie in the sky

    نقشه‌ی غیرعملی، آرمان تحقق‌ناپذیر، خواب و خیال

ارجاع به لغت pie

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «pie» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۵ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/pie

لغات نزدیک pie

پیشنهاد بهبود معانی