Turnover

ˈtɜːrnˌoʊvər ˈtɜːnˌəʊvə
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    turnovers

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun countable uncountable C1
حجم معاملات، گردش مالی، گردش کالا

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

هوش مصنوعی فست دیکشنری
- The company's turnover increased significantly after the new marketing campaign.
- حجم معاملات شرکت پس‌از کمپین بازاریابی جدید به‌طور قابل توجهی افزایش پیدا کرد.
- The restaurant reported a turnover of over a million dollars last year.
- رستوران در سال گذشته گردش مالی بیش از یک میلیون دلار را گزارش داد.
- With a rapid turnover, the grocery store ensures fresh produce is always available.
- با گردش کالایی سریع، فروشگاه مواد غذایی تضمین می‌کند که محصولات تازه همیشه در دسترس باشند.
- High turnover rates can indicate a successful business model.
- نرخ بالای گردش مالی می‌تواند نشان‌دهنده‌ی مدل کسب‌وکاری موفق باشد.
noun singular uncountable C2
نرخ جایگزینی (ترک یک کارمند و جایگزینی آن با کارمند دیگر)
- The company's high turnover rate is costing them a lot in training expenses.
- نرخ بالای جایگزینی کارکنان، هزینه‌های آموزشی زیادی را برای شرکت به همراه دارد.
- Low employee morale often leads to increased staff turnover.
- روحیه‌ی پایین کارکنان اغلب منجر به افزایش جایگزینی پرسنل می‌شود.
- The annual turnover in the call center industry is notoriously high.
- نرخ جایگزینی سالانه در صنعت مراکز تماس به‌طور چشمگیری بالا است.
noun countable
تارت (نوعی شیرینی که خمیر آن تا میخورد و داخش تکه‌های میوه است)
- He ate a cherry turnover for breakfast.
- او برای صبحانه تارت گیلاس خورد.
- The warm turnover was filled with sweet blueberries.
- تارت گرم با بلوبری‌های شیرین پر شده بود.
noun countable
ورزش (راگبی، بسکتبال و...) از دست دادن مالکیت توپ
- That turnover proved costly, as the other team immediately scored.
- از دست دادن توپ گران تمام شد، زیرا تیم مقابل بلافاصله امتیاز گرفت.
- Forced turnovers are a key part of a strong defensive strategy.
- وادار کردن حریف به از دست دادن توپ، بخش کلیدی استراتژی دفاعی قوی است.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد turnover

  1. noun the ratio of the number of workers that had to be replaced in a given time period to the average number of workers
    Synonyms:
    employee turnover turnover rate
  1. noun the volume measured in dollars
    Synonyms:
    dollar volume
  1. noun the act of upsetting something
    Synonyms:
    upset overturn

ارجاع به لغت turnover

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «turnover» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ فروردین ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/turnover

لغات نزدیک turnover

پیشنهاد بهبود معانی