بیشترین، منتهای کوشش، حداکثر، دورترین
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
the utmost points of the earth
اقصی نقاط کرهی زمین
the utmost island
دورترین جزیره
utmost secrecy
حداکثر اختفا
Orphans lived in utmost misery.
یتیمان در نهایت فلاکت زندگی میکردند.
don't you see (how) hardship has reached its utmost
نبینی که سختی به غایت رسید
Our hotels offer the utmost in comfort and luxury.
هتلهای ما بیشترین میزان راحتی و تجمل را عرضه میکنند.
I did my utmost to save him from drowning.
حداکثر سعی خود را برای نجات او از غرق شدن کردم.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «utmost» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/utmost