شکل جمع:
toesانگشت پا، پنجه
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی واژگان کاربردی سطح مقدماتی
the big toe
انگشت بزرگ پا، شست پا
the little toe
انگشت کوچک پا
با انگشت پا زدن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
He toed the chair forward.
با تک پا صندلی را جلو زد.
to toe the football
توپ فوتبال را با سرپنجهی پا زدن
The runners toed the starting line.
دوندگان نوک انگشتان پا را کنار خط آغاز مسابقه قرار دادند.
میخ را کج کوبیدن، یک وری کوبیدن
پاورچین پاورچین راه رفتن، سرپنجه راه رفتن، با نوک پا راه رفتن
She toed cautiously into the room.
پاورچینپاورچین و بااحتیاط وارد اتاق شد.
(عامیانه) هشیار، (فکراً یا جسماً) آماده، گوشبهزنگ
step (or tread) on someone's toes
پا روی پای کسی گذاشتن، به حقوق کسی تجاوز کردن، پاپی شدن
(معمولاً علیرغم میل و خواستهی باطنی) تابع دستورات بودن، فرمانبرداری کردن، سربهراه بودن
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «toe» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/toe