آخرین به‌روزرسانی:

Toenail

ˈtoʊneɪl ˈtəʊneɪl

شکل جمع:

toenails

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun verb - transitive countable B2

ناخن پا

His toenail was infected and required medical attention.

ناخن پای او عفونت کرده بود و نیاز به مراقبت پزشکی داشت.

The athlete lost his toenail during a rigorous training session.

این ورزش‌کار در یک جلسه تمرینی سخت ناخن پای خود را از دست داد.

verb - transitive

با میخ کوبیدن، با میخ متصل کردن، میخ را کج کوبیدن، یک وری کوبیدن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری

The carpenter toenalled the boards together for extra strength.

نجار برای استحکام بیشتر، میخ را به تخته‌ها کوبید.

The artist toenalled the canvas to the stretcher bars to secure it.

هنرمند بوم را به تخته با میخ متصل کرد تا محکم شود.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد toenail

  1. verb drive obliquely
    Synonyms:
    toe

ارجاع به لغت toenail

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «toenail» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۱ خرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/toenail

لغات نزدیک toenail

پیشنهاد بهبود معانی