(معمولاً علیرغم میل و خواستهی باطنی) تابع دستورات بودن، فرمانبرداری کردن، سربهراه بودن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
If you want to get ahead, you’d better learn to toe the line.
اگه میخوای پیشرفت کنی، بهتره که یاد بگیری سربهراه باشی.
He knew that he had to toe the official line.
او میدانست که باید تابع دستورات رسمی باشد.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «toe the line (or mark)» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/toe-the-line-or-mark