با خرید اشتراک حرفه‌ای، می‌توانید پوشه‌ها و لغات ذخیره شده در بخش لغات من را در دیگر دستگاه‌های خود همگام‌سازی کنید

Posterior

pɑːˈstɪriər pɒˈstɪəriə
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun adjective
عقبی، پسی، عقب‌تر، دیرتر، خلفی، بعد از، کفل

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری
- a posterior view of the skull
- نمای پشتی جمجمه
- When she put her big posterior on the chair, the chair broke.
- وقتی که ماتحت بزرگ خود را روی صندلی گذاشت صندلی شکست.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد posterior

  1. adjective rear
    Synonyms: after, back, behind, dorsal, hind, hinder, hindmost, in back of, last, retral
    Antonyms: anterior, front
  2. adjective subsequent
    Synonyms: after, coming after, ensuing, following, later, latter, next, postliminary, subsequential, succeeding
    Antonyms: front, preceding, previous
  3. noun behind of animate being
    Synonyms: back, backside, bottom, butt, buttocks, can, cheeks, derriere, duff, fanny, hind part, keester, moon, rear, rear end, rump, seat, tail, tail end, tuchis, tush
    Antonyms: anterior, front

ارجاع به لغت posterior

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «posterior» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/posterior

لغات نزدیک posterior

پیشنهاد بهبود معانی