عقبی، پسی، عقبتر، دیرتر، خلفی، بعد از، کفل
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
a posterior view of the skull
نمای پشتی جمجمه
When she put her big posterior on the chair, the chair broke.
وقتی که ماتحت بزرگ خود را روی صندلی گذاشت صندلی شکست.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «posterior» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۸ خرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/posterior