فست‌دیکشنری ۱۷ ساله شد! 🎉

Solvent

ˈsɑːlvənt ˈsɒlvnt
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    solvents

معنی و نمونه‌جمله‌ها

  • noun adjective
    حلال، مایع محلل، قادر به پرداخت قروض
    • - a solvent merchant
    • - بازرگان قادر به پرداخت بدهی‌های خود
    • - the solvent ability of water
    • - خاصیت حل‌کنندگی آب
    • - solvent liquids
    • - مایعات حلال
    • - Alcohol is a good solvent.
    • - الکل حلال خوبی است.
    • - Ridicule is the best solvent for bigotry.
    • - تمسخر بهترین برطرف‌کننده‌ی تعصب است.
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد solvent

  1. adjective financially sound
    Synonyms: able to pay, financially stable, firm, fit, in the pink, out of the red, solid, stable

لغات هم‌خانواده solvent

ارجاع به لغت solvent

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «solvent» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۸ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/solvent

لغات نزدیک solvent

پیشنهاد بهبود معانی