Insolvency

ɪnˈsɑːlvnsi ɪnˈsɒlvənsi-ˈsɑːl-
آخرین به‌روزرسانی:

معنی

noun
( insolvence ) درماندگی، اعسار، عجز از پرداخت دیون

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار آی او اس فست دیکشنری
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد insolvency

  1. noun the lack of financial resources
    Synonyms:
    distress destitution liquidation
    Antonyms:
    solvency
  1. noun the condition of being financially insolvent
    Synonyms:
    failure bankruptcy bust

لغات هم‌خانواده insolvency

  • verb - transitive
    solve

ارجاع به لغت insolvency

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «insolvency» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۰ فروردین ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/insolvency

لغات نزدیک insolvency

پیشنهاد بهبود معانی