گذشتهی ساده:
fartedشکل سوم:
fartedسومشخص مفرد:
fartsوجه وصفی حال:
fartingشکل جمع:
fartsگوزیدن
He couldn’t stop laughing after his friend accidentally farted.
وقتی دوستش ناخواسته گوزید، نتوانست جلوی خندهاش را بگیرد.
He farted loudly during the meeting.
او در جلسه با صدای بلند گوزید.
ناپسند پدرسوخته، نکبت، آدم نفرتانگیز، خستهکننده، اعصابخردکن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
Stop acting like an old fart and join the game.
اینقدر مثل پیرمرد اعصابخردکن رفتار نکن و بیا تو بازی شرکت کن.
I can’t stand that fart; he ruins every conversation.
من نمیتوانم آن آدم نکبت را تحمل کنم؛ او هر گفتوگویی را خراب میکند.
گوز
The sound of a fart broke the silence in the room.
صدای گوز، سکوت اتاق را شکست.
She tried to hold in a fart during the meeting.
او سعی کرد در جلسه، جلوی گوز خود را بگیرد.
کسچرخ زدن، وقتکشی کردن، دور کون خود چرخیدن، وقت خود را به بطالت گذراندن
کسچرخ زدن، وقتکشی کردن، دور کون خود چرخیدن، وقت خود را به بطالت گذراندن
گذشتهی ساده fart در زبان انگلیسی farted است.
شکل سوم fart در زبان انگلیسی farted است.
شکل جمع fart در زبان انگلیسی farts است.
وجه وصفی حال fart در زبان انگلیسی farting است.
سومشخص مفرد fart در زبان انگلیسی farts است.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «fart» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۸ شهریور ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/fart