امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Fart

fɑːrt fɑːt
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    farted
  • شکل سوم:

    farted
  • سوم‌شخص مفرد:

    farts
  • وجه وصفی حال:

    farting
  • شکل جمع:

    farts

معنی

noun verb - intransitive
گوز، گوزیدن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد fart

  1. noun flatulence
    Synonyms: gas, vapors, wind
  2. verb expel gas
    Synonyms: break wind, cut one, cut the cheese, pass gas, rip one, toot

Phrasal verbs

  • fart around

    کس‌چرخ زدن، وقت‌کشی کردن، دور کون خود چرخیدن، وقت خود را به بطالت گذراندن

Idioms

  • fart around

    کس‌چرخ زدن، وقت‌کشی کردن، دور کون خود چرخیدن، وقت خود را به بطالت گذراندن

ارجاع به لغت fart

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «fart» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۳ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/fart

لغات نزدیک fart

پیشنهاد بهبود معانی