فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Fart

fɑːrt fɑːt

گذشته‌ی ساده:

farted

شکل سوم:

farted

سوم‌شخص مفرد:

farts

وجه وصفی حال:

farting

شکل جمع:

farts

معنی

noun verb - intransitive

گوز، گوزیدن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار آی او اس فست دیکشنری
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد fart

  1. noun flatulence
    Synonyms:
    gas wind vapors
  1. verb expel gas
    Synonyms:
    pass gas break wind toot cut one rip one cut the cheese

Phrasal verbs

fart around

کس‌چرخ زدن، وقت‌کشی کردن، دور کون خود چرخیدن، وقت خود را به بطالت گذراندن

Idioms

fart around

کس‌چرخ زدن، وقت‌کشی کردن، دور کون خود چرخیدن، وقت خود را به بطالت گذراندن

ارجاع به لغت fart

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «fart» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۰ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/fart

لغات نزدیک fart

پیشنهاد بهبود معانی