Unkempt

ˌʌnˈkempt ˌʌnˈkempt
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • صفت تفضیلی:

    more unkempt
  • صفت عالی:

    most unkempt

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

adjective
کثیف، چرکین، نامرتب، درهم‌ریخته

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

خرید اشتراک فست دیکشنری
- an unkempt house
- خانه‌ی درهم‌ریخته
- He had long unkempt hair and a stubbly chin.
- او موهایی بلند و کثیف و چانه‌ای نتراشیده داشت.
adjective
(مو) وز کرده، ژولیده، کرک، گوریده
adjective
زمخت، خشن، قلمبه سلمبه
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد unkempt

  1. adjective shabby, sloppy
    Synonyms: bedraggled, coarse, crude, dilapidated, dirty, disarranged, disarrayed, disheveled, disordered, grubby, grungy, messed up, messy, mussed up, neglected, rough, rumpled, scruffy, shaggy, slipshod, slovenly, tousled, unclean, uncombed, unfastidious, ungroomed, unimproved, unneat, unpolished, untidy, vulgar
    Antonyms: kempt, neat, tidy, trim

ارجاع به لغت unkempt

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «unkempt» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/unkempt

لغات نزدیک unkempt

پیشنهاد بهبود معانی