فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Grubby

ˈɡrʌbi ˈɡrʌbi

صفت تفضیلی:

grubbier

صفت عالی:

grubbiest

معنی

adjective

کرم خورده، کرمو، کثیف، شلخته

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار اندروید فست دیکشنری
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد grubby

  1. adjective dirty, disheveled
    Synonyms:
    unclean messy untidy filthy foul soiled impure nasty smutty grimy shabby slovenly sloppy unkempt scruffy unwashed frowzy grungy mucky squalid black seedy sordid scuzzy besmeared
    Antonyms:
    clean neat cleanly dressed-up

ارجاع به لغت grubby

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «grubby» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/grubby

لغات نزدیک grubby

پیشنهاد بهبود معانی