فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.

Mucky

ˈmʌki ˈmʌki
آخرین به‌روزرسانی:

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

adjective informal
کثیف

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار آی او اس فست دیکشنری
- His hands were so mucky after working in the garden all day.
- بعد از تمام روز کار در باغ، دستانش خیلی کثیف بود.
- The children's clothes were all mucky after playing in the mud.
- لباس‌های بچه‌ها بعد از بازی در گل‌ولای همه چرک شده بود.
adjective informal
انگلیسی بریتانیایی کثیف، مستهجن، مبتذل (داستان و فیلم و غیره)
- I don't usually watch mucky movies.
- معمولاً فیلم‌های کثیف نگاه نمی‌کنم.
- I couldn't believe how mucky that scene was.
- باورم نمی‌شد آن صحنه چقدر مبتذل بود.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد mucky

  1. adjective of, relating to, or covered with slime
    Synonyms:
    slimy muddy filthy unclean oozy sloppy slushy soggy swampy marshy boggy sludgy miry sloughy waterlogged squashy quaggy foul

ارجاع به لغت mucky

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «mucky» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/mucky

لغات نزدیک mucky

پیشنهاد بهبود معانی