فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Swampy

ˈswɑːmpi ˈswɒmpi

صفت تفضیلی:

swampier

صفت عالی:

swampiest

معنی و نمونه‌جمله

adjective

باتلاقی، لجن‌زار

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

خرید اشتراک فست دیکشنری

The area around Hosesultan lake is swampy.

دورا دور دریاچه‌ی حوض سلطان باتلاقی است.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد swampy

  1. adjective (of soil) soft and watery
    Synonyms:
    wet muddy soggy marshy waterlogged boggy mucky sloppy squashy miry sloughy quaggy

ارجاع به لغت swampy

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «swampy» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۶ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/swampy

لغات نزدیک swampy

پیشنهاد بهبود معانی